ورد سحری
سریال حضرت یوسف – علیه السلام- تنها سریالی هست که همیشه میبینم. یکی از دلایل اصلی پیگیریام قرآنی بودن داستان است. یکی از لذتهای هر جمعهام این است که سریال را ببینم و همینطور پیش خودم آیاتش را بخوانم. سوره یوسف تنها سوره نسبتا بلند قرآن است که داستان یک پیامبر از اول تا آخرش بیان شده. مثلا داستان حضرت موسی در سوره های مختلفی مثل طه، شعراء، بقره و ... آمده و به همین خاطر آیات مشابه زیاد دارد و هنگام مرور آدمیزاد کمی قاطی میکند. آدمیزاد است دیگر! اما سوره یوسف با آن بهترین قصه اش ( احسن القصص) به خاطر توالی زمانی و وحدت موضوع برای حافظان قرآن خیلی دلچسب است. سعی میکنم همیشه از تیتراژ آغازین ببینم.« اذ قال یوسف لأبیه یاأبت انی رأیت احد عشر کوکبا و الشمس والقمر رأیتهم لی ساجدین» اوایل فکر میکردم فقط خودم صوت آیات ابتدایی سوره را که اول تیتراژ پخش میشود دوست دارم؛ اما بعد دیدم یک حس مشترک است بین خیلی از بینندهها. با صوت زیبایی خوانده شده. فراز و فرود قشنگی هم دارد. یاد آن روزها میافتم که با نوار قرآن حفظ میکردم. سری کامل ترتیل استاد پرهیزگار را داشتیم. ده جزء اول را با صدای ایشان حفظ کردم. کسانی که با نوار حفظ میکردند حفظ اولیهشان خیلی روانتر بود. از جزء ده به بعد تصمیم گرفتم قراء دیگر را هم امتحان کنم. نزدیک کلاس حفظمان یک مرکز فرهنگی بود که از شانس خوب من نوار قرآن هم میفروخت. هفتهای دو سه بار آنجا سر میزدم و هر دفعه کاست یک قاری جدید را میگرفتم. بعضیها را هم از روی سیدی ضحی گوش میدادم. منشاوی، محمد جبریل، مصطفی اسماعیل، شاطری، عبدالله بصفر، عبد الباسط، سعد الغامدی، محمد ایوب طه... فکر کنم همینها بود. همهشان همین آیات قرآن را میخواندند؛ اما انگار هر کدام با صدایشان حرفهای دیگری هم اضافهاش میکردند. نقطه عطف کاستهای قرآنی که گوش میدادم کشف نوارهای نماز تراویح مکه و مدینه بود. فکر کنم بدانید که در نمازهای جماعت مکه و مدینه همه سوره ای ممکن است خوانده شود. یادم باشد بعدا یک مطلب جدا در این باره بنویسم. حتی جمعهها سوره سجده دار میخوانند و همه باید وسط قیام واجب به سجده بروند! در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء قرآن را در نماز میخوانند و اینطور است که تقریبا از هر امام جماعتشان یک سری ترتیل کل قرآن دارند. اولین کاستهای اینچنینی که شنیدم نمیدانم سدیس بود یا مشاری راشد. اما صوت مشاری راشد بیشتر چشمم را گرفت ( یعنی گوشم). مخصوصا آن صفحه آخر سوره ابراهیم را که گریه امانش نمیداد و یک آیه را چندین بار خواند تا توانست تمام کند. از آن به بعد تا یکی دو سال نوار قرآن و واکمن و هدفن همراه همیشگیام بود. با صوت قرآن زندگی میکردم، کار میکردم، راه میرفتم؛ حتی درس میخواندم! قرائت آیات ابتدایی سوره یوسف را که از تلویزیون میشنوم یاد آن روزها میافتم.
من... نه علم موسیقی خواندهام و نه نشنید مشنید ( بر وزن ندید بدید!) هستم. تلویزیون، تاکسی، اینترنت، زنگ موبایل؛ حتی زنگ در خانهها، از همه طرف محاصره شدهایم و به زور آهنگ و نوا به خوردمان میدهند. موسیقی را حس میکنم. سخن موسیقیهای بیکلام را میشنوم. شاید گاهی هم شدهباشد که برای فراموشی مشکلات زندگی یکی دو ترک بگذارم و در حال و هوای خودم باشم؛ اما... هیچ کدام به قشنگی آن صوتهای قرآنی راضیام نکردهاست.